علن. علانیه. علون. (منتهی الارب). پیدا شدن. آشکار شدن: یکی اژدها گشت پیدا ز راه بکردش بما روز روشن سیاه. فردوسی. بیدار چو شیداست بدیدار ولیکن پیدا بسخن گردد بیدار ز شیدا. ناصرخسرو. تاغمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد هم گلی دیده است سعدی تا چو بلبل میخروشد. سعدی. چون واقعه پیدا گردد، دلها بجانب وی مایل باشد. (مجالس سعدی). اشراع، پیداو ظاهر گردانیدن راه را. (منتهی الارب)
علن. علانیه. عُلون. (منتهی الارب). پیدا شدن. آشکار شدن: یکی اژدها گشت پیدا ز راه بکردش بما روز روشن سیاه. فردوسی. بیدار چو شیداست بدیدار ولیکن پیدا بسخن گردد بیدار ز شیدا. ناصرخسرو. تاغمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد هم گلی دیده است سعدی تا چو بلبل میخروشد. سعدی. چون واقعه پیدا گردد، دلها بجانب وی مایل باشد. (مجالس سعدی). اشراع، پیداو ظاهر گردانیدن راه را. (منتهی الارب)
پیدا شدن، آشکار شدن: تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد - هم گلی دیده است سعدیتا چو بلبل میخروشد. (سعدی)، ایجاد شدنبوجود آمدن، ممتاز شدن مشخص گردیدن: بیدار چوشیداست پدیدار و لیکن پیدا بسخن گردد بیدار ز شیدا. (ناصر خسرو)
پیدا شدن، آشکار شدن: تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد - هم گلی دیده است سعدیتا چو بلبل میخروشد. (سعدی)، ایجاد شدنبوجود آمدن، ممتاز شدن مشخص گردیدن: بیدار چوشیداست پدیدار و لیکن پیدا بسخن گردد بیدار ز شیدا. (ناصر خسرو)